جدول جو
جدول جو

معنی خزان دیده - جستجوی لغت در جدول جو

خزان دیده(خَ دی دَ / دِ)
خزان رسیده. پژمرده. (آنندراج) :
لیلی سمن خزان ندیده
مجنون چمن خزان رسیده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
خزان دیده
خزان رسیده، خزان زده، پژمرده، خشکیده، زرد شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که به دلیل عمر طولانی یا سفر بسیار و دیدن شهرهای زیاد تجربه اندوخته است، جهان دیده
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دی دَ / دِ)
زیان دیده. ضرررسیده. ضررخورده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ / رِ دَ / دِ)
پژمرده. خزان دیده:
مجنون چو گل خزان رسیده
می گشت میان آب دیده.
نظامی.
کای تازه گل خزان رسیده
رفتی ز جهان جهان ندیده.
نظامی.
لیلی سمن خزان ندیده
مجنون چمن خزان رسیده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دی دَ / دِ)
بینندۀ رؤیا. (ناظم الاطباء). آنکه برؤیاچیزهایی را دیده است. (یادداشت مؤلف) :
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش.
؟ (از رسالۀ مجدیه).
، آنکه بحد زنان یا مردان رسیده از پسران و دختران. بالغ. مقابل خواب نادیده. (یادداشت مؤلف) :
من ترا طفل خفته چون خوانم
که تویی خواب دیدۀ بیدار.
خاقانی.
بخت بیدار خواب دیدۀ او
فتنه را شیر مست خواب کند.
خاقانی.
ششم عروس فلک را امید دامادی
ز بخت بالغ بیدار خواب دیدۀ اوست.
خاقانی.
، محتلم شده. محتلم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زیان زده. زیان کشیده. مغبون. خاسر. متضرر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رِ دی دَ / دِ)
خار چشم. موذی. مزاحم. مانع. رنج دهنده. خار راه
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 16500 گزی جنوب باختری خوی و 6500 گزی باختری شوسۀ خوی به سلماس. ناحیه ای است که در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و مالاریایی و دارای 200 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجا از رود قطور و چشمه و محصول آنجا غلات و پنبه و زردآلو وحبوبات و کرچک است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی میباشد. در تابستان میتوان اتومبیل به این ده برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
حائض. طامث. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خزان رسیده
تصویر خزان رسیده
پژمرده، خزان دیده
فرهنگ لغت هوشیار
خاسر، متضرر، مغبون
متضاد: منتفع
فرهنگ واژه مترادف متضاد